حقوق جزا

حقوق جزا و جرم شناسی

حقوق جزا

حقوق جزا و جرم شناسی

۱۱ مطلب با موضوع «حقوق جزای عمومی» ثبت شده است

۱۳
ارديبهشت
۹۳

نظریه شماره 118

3/7/92

1303

947- 1/186-92

سوال : منظور ازتعزیرات منصوص شرعی مذکور و تبصره 2 ماده 115 قانون مجازات اسلامی مصوب 1392 چه جرائمی است وآیا رابطه نامشروع موضوع ماده 637 قانون مجازات اسلامی تعزیرات و سرقت ازتعزیرات منصوص شرعی تلقی می شوند یا خیر.

نظریه مشورتی:

تعزیرات منصوص شرعی به تعزیراتی گفته می شود که در شرع مقدس اسلام، برای یک عمل معیّن نوع ومقدار کیفر مشخص شده است، بنابراین مواردی که به موجب روایات ویا هردلیل شرعی دیگر به طور کلی ومطلق برای عملی تعزیر مقرّر گردیده است، ولی نوع ومقدار آن معیّن نگردیده، تعزیر منصوص شرعی محسوب نمی شود، جرم موضوع ماده 637قانون مجازات اسلامی مصوب سال 1375تعزیر منصوص شرعی است، لکن سرقت تعزیر منصوص شرعی نمی باشد.


نظریه شماره4

2/6/92

1019/92/7

756-1/186-92

1- سوال: با توجه به قانون مجازات اسلامی 1392 آیا آراء وحدت رویه 696و 677 در خصوص جرائم ارتشاء وفروش مال غیر و عدم تسری مرورزمان به آن هیات عمومی دیوانعالی کشور به قوت خود باقی است یا خیر؟

2- منظور قانونگذار ازتعزیرات منصوص شرعی مندرج در تبصره 2 ماده 115 قانون مجازات اسلامی 1392 چه جرائمی است.

نظریه مشورتی

1- درماده 109قانون مجازات اسلامی جرائمی به شرح بندهای سه گانه ازشمول مرور زمان خارج گردیده است،‌ با این استثناء که جرائم اقتصادی شامل کلاهبرداری وجرائم سیزده گانه مندرج درتبصره ذیل ماده 36قانون مرقوم درصورتی از شمول مرور زمان خارج است که میزان مال موضوع جرم ارتکابی یک میلیارد ریال تمام وبالاتر باشد، بنابراین آراء وحدت رویه شماره 677مورخ 14/4/1384وشماره 696مورخ14/5/1385درخصوص ارتشاء وفروش مال غیر ازدرجه اعتبار ساقط است ودرشرائط فعلی کاربردی ندارد.

2- تعزیرات منصوص شرعی به تعزیراتی گفته می شود که درشرع مقدس اسلام، برای یک عمل معین نوع ومقدار کیفرمشخص شده باشد، بنابراین مواردی که به موجب روایات ویا هر دلیل شرعی دیگر، بطور کلی ومطلق برا ی عملی تعزیر مقرر گردیده است ونوع ومقدار آن معین نشده است،‌ تعزیر منصوص شرعی محسوب نمی شود.

  • Hassanian
۰۷
ارديبهشت
۹۳

 گذشت متضرر از جرم و آثار آن

اسلام، شریعت سمحه و سهله است و در آن به تسامح و گذشت و عفو،سفارش شده و خداوند پیامبر را برای گسترش رحمت در اجتماعات بشری برانگیخته است . اسلام قانون محبت است و پیامبر اکرم(ص) مایه¬ی رحمت برای جهانیان.(1) این رحمت، حتی حیوانات و جمادات را را نیز در بر می گیرد. عفو عمومی آن حضرت در جریان فتح مکه، نسبت به تمامی کفار و مشرکانی که یک عمر اسباب آزار و اذیت و تبعید مسلمانان و طرح قتل حضرت را فراهم آورده بودند، مؤیدی گویا بر این مدعاست.
عفو و گذشت متهم یا محکوم علیه، در دین مبین اسلام، یک امر مستحبی است و در آیات و روایات، خداوند و معصومین (ع) آن را توصیه و تشویق نموده اند؛ و آن را نشانه¬ی نیکی و نزدیکی به تقوی معرفی کرده اند.
در حدیثی از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود:
«کسی که عفو کند، خداوند به میزان عفو و گذشت او، گناهان وی را بخشد.»(2)
عفو و گذشت در حقوق کیفری اسلام از اهمیت ویژه ای برخوردار است و دارای آثار حقوقی قابل توجهی است؛ به گونه ای که در صورت گذشت متضرر از جرم،دلیلی بر اجرای مجازات متهم یا محکوم علیه باقی نمی ماند.از این رو، می توان گذشت متضرر از جرم را در «جرایمِ قابل گذشت.»(3) از علل سقوط مجازات در حقوق کیفری اسلام دانست. بنابراین، هر گاه در یکی از جرایم قابل گذشت، متضرر از جرم، از اعمال مجازات در مورد متهم یا محکوم علیه صرف نظر نماید، مجازات وی قابل اجرا نخواهد بود. این نوشتار، پژوهش مختصری است در باب «گذشت شاکی متضرر از جرم و آثار آن ». این بحث شامل سه قسمت خواهد بود: 1- تبین مفهوم و مبانی گذشت؛ 2- شرایط گذشت متضرر از جرم؛ 3- آثار حقوقی مترتب بر گذشت شاکی.
تعقیب جرایم در نظام حقوقی اسلام به حسب اینکه بزهکار، علیه حق الله یا حق الناس مرتکب جرم شده باشد، متفاوت است . در جرایم نوع اول که حقوق الهی نقض می گردد و جنبه¬ی عمومی دارد، قاضی به هر نحو که از وقوع جرم مطلع گردد، موظف است که مرتکب را تحت پیگرد قرار دهد.اما در جرایم نوع دوم که جنبه¬ی خصوصی یا حق الناس دارد، تعقیب مرتکب، منوط به شکایت متضرر از جرم خواهد بود. جرایم مشمول احکام دیات و قصاص و تعدادی از جرایم در باب تعزیرات، جنبه¬ی حق الناسی داشته و تنها با شکایت متضرر از جرم یا قائم مقام قانونی او، قابل تعقیب است و با گذشت وی، پیگرد، موقوف و مجازات ساقط می شود؛ اما در باب حدود، اختیارات قاضی در اعمال مجازات، محدود و منصوص است .یعنی قانونگذار اسلام به طور دقیق میزان و کیفیت آن را معین کرده و از حقوق خدای تعالی شمرده است که حاکم شرع، حقّ دخل و تصرّف در آن را ندارد.
قاضی با اختیاراتی که در زمینه¬ی اجرای تعزیرات دارد، با گذشت زیان دیده از جرم ( شاکی )، می تواند مرتکب بعضی از جرایم تعزیری را، مشمول تخفیف قرار داده و در حدّ تأدیب مجازات نماید.
در قوانین و کتب حقوق تعریفی از گذشت متضرر از جرم مشاهده نمی شود؛ شاید به علّت بداهت اصطلاح، آن را از تعریف بی نیاز دانسته اند.گذشت متضرر از جرم، عبارت است از صرف نظر نمودن وی از شکایت کیفری و اعمال مجازات علیه متهم یا محکوم علیه.
به تعبیر دیگر، هر گاه در جرایم قابل گذشت، شاکی یا مدعی خصوصی،.(4) از شکایت خود صرف نظر نماید، گفته می شود که وی گذشت نموده است.
بحث اول: مبانی گذشت متضرر از جرم ( شاکی )
الف ) مبانی قانونی
مقنن در موادّ مختلف، گذشت متضرر از جرم را مسقط دعوی عمومی یا مجازات دانسته است. ماده (8 )آیین دادرسی کیفری.(5) در اینباره مقرر می دارد:
« در مواردی که تعقیب امر جزایی با گذشت شاکی یا مدعی خصوصی موقوف می شود، هر گاه شاکی یا مدعی خصوصی پس از صدور حکم قطعی، گذشت کند، اجرای حکم موقوف می شود؛ و چنانچه قسمتی از حکم، اجرا شده باشد، بقیه آن موقوف و آثار حکم مرتفع می شود؛ مگر این که در قانون ترتیب دیگری مقرر شده باشد.»
همچنین،ماده (23) قانون مجازات اسلامی.(6) در اینباره مقرر می دارد: «در جرایمی که با گذشت متضرر از جرم، تعقیب یا رسیدگی یا اجرای حکم موقوف می گردد، گذشت باید منجزّ باشد و به گذشت مشروط و معلّق ترتیب اثر داده نخواهد شد. همچنین عدول از گذشت مسموع نخواهد بود.
هر گاه متضررین از جرم متعدد هستند، تعقیب جزایی با شکایت هر یک از آنان شروع می شود؛ ولی موقوفی تعقیب، رسیدگی و مجازات،به گذشت تمام کسانی که شکایت کرده اند، موکول است.
تبصره – حق گذشت به وارث قانونی متضرر از جرم منتقل و در صورت گذشت همه وراث، تعقیب، رسیدگی و اجرای مجازات، موقوف می گردد.
همچنین ماده (159) قانون تعزیرات مقرر می دارد:
« در حقوق الناس تعقیب و مجازات مجرم، متوقف بر مطالبه¬ی صاحب حق یا قائم مقام قانونی او است.»
ب ) مبنای اجتماعی
یکی از مواردی که مجازات¬ها را توجیه می کند، وارد آمدن ضربه به مجنی علیه است . از این رو، یکی از ارکان مادّی جرم، در جرایم علیه اموال و مالکیت، تحقق ضرر است و در جرایم علیه اشخاص،توجه به مجنی علیه و جراحات و صدمات وارده به وی، مورد نظر قانونگذار قرار گرفته است.
«مقنن گاهی به لحاظ کم اهمیت بودن حیثیت عمومی جرم، زمانی به علت رعایت مصالح اجتماعی و منافع خانوادگی، از لکّه دار شدن حیثیت و شؤون افراد و بالاخره در بعضی موارد، بنابر ملاحظات سیاسی و اقتصادی، تعقیب دعوی عمومی را بر مطالبه متضرر از جرم،منوط می کند و به مراجع کیفری اجازه و امکان نمی دهد که بدون تقاضای متضرر، متهم را تحت تعقیب قرار دهند. به عبارت دیگر، در بعضی از جرایم، قانونگذار به منظور تأمین منافع مجنی علیه و جبران خسارات وارده به وی، جانی را مجازات می نماید. بنابراین، چنانچه وی از اجرای مجازات در مورد مرتکب صرف نظر نماید، دلیلی بر اجرای مجازات باقی نمی ماند.
بحث دوم: شرایط گذشت متضرر از جرم
در این بخش از بحث، به بیان شروطی می پردازیم که در صورت تحقق آن، گذشت شاکی دارای آثار حقوقی خواهد شد.
1- قابل گذشت بودن جرم: 
همان¬گونه که در بحث« مبانی گذشت متضرر از جرم» بیان کردیم، دسته ای از جرایم، به دلیل حمایت از متضررین از جرم وضع گردیده اند و در صورت گذشت صاحب حق، فاقد جنبه¬ی عمومی خواهند بود که در اصطلاح، به آن¬ها « جرایم قابل گذشت» اطلاق می گردد. این دسته از جرم ها جرایمی اند که تعقیب و مجازات مرتکب،موکول به درخواست متضرر از جرم است و با انصراف او،تعقیب و یا اجرای مجازات موقوف می شود.
از آنجایی که روش تشخیص قابل گذشت بودن جرم، در حقوق جزای عرفی و اسلامی از یکدیگر به طور کلی متفاوت است، بحث را به طور جداگانه طرح می نماییم:
1-1- قابل گذشت بودن جرم در حقوق جزای عرفی
در حقوق جزای عرفی، دو روش جهت تشخیص قابل گذشت بودن جرم، توسط حقوقدانان مطرح گردیده است که مورد بحث قرار می گیرد.
الف) روش ضابطه قانونی
طبق این روش، قانونگذار ضوابط و معیارهایی برای تشخیص جرایم قابل گذشت، پیش بینی می نماید.ضوابطی مانند قابل گذشت بودن جرایم مربوط به روابط زناشویی، قابل گذشت بودن جرایم ارتکابی بین اقرباء، قابل گذشت بودن جرایم مربوط به عصمت و عفت فردی و اجتماعی و غیره که در بعضی از قوانین خارجی عنوان شده است، از این طرز تفکر الهام می گیرد. امعان نظر در ماهیت این ضوابط،نشانگر این حقیقت است که هنوز برای تشخیص و تفکیک جرایم قابل گذشت از غیر آن، ضابطه و معیار دقیق علمی،ارائه نگردیده است تا مورد تقلید سایر قانونگذاران قرار گیرد؛ آنچنان معیار و ملاکی که بتواند در کلیه و یا حداقل در بسیاری از موارد پاسخگو باشد. 
ب ) روش احصاء قانونی
بر حسب اقتضای این روش، قانونگذار به جای تعیین ضابطه برای تشخیص جرایم قابل گذشت، به روش احصاء متوسل می شود؛ یعنی مقنن با توجه به مصالح خاص افراد و منافع جامعه به طور آمرانه جرایم قابل گذشت را تعیین و معرفی می کند. به عبارت دیگر، قانونگذار به جای تعیین ضابطه برای تشخیص این نوع جرایم، به انتخاب قاعده کلی می پردازد و اصل را بر این می نهد که هیچ جرمی قابل گذشت نیست،مگر این که خلاف آن در قانون تصریح شده باشد.آن گاه، جرایم قابل گذشت را با دقت احصاء می نماید، در نتیجه¬ی قبول این روش، دادگاه¬ها و سایر مراجع کیفری و اصحاب دعوی، معیار دقیقی جهت تشخیص قابل گذشت بودن جرم، در دست دارند. از این رو، جای ابهام و تردیدی باقی نمی ماند و هر جا نصّ خاصی وجود نداشته باشد، جرم ارتکابی غیر قابل گذشت است.
ناگفته نماند که روش قانونگذار قبل از انقلاب اسلامی، روش احصاء قانونی بود. بدین صورت که قسمت اعظم جرایم قابل گذشت در قوانین موضوعه احصاء می¬شد و جرایمی که در قانون بر قابل گذشت بودن آن تصریح نشده بود، غیر قابل گذشت، شمرده می شد؛ ولی با تصویب قوانین راجع به مجازات اسلامی و اصلاح موادی از قانون آیین دادرسی کیفری ونسخ صریح یا ضمنی بسیاری از مقررات و قوانین جزایی سابق (قبل از انقلاب اسلامی)، و به ویژه با ورود مفاهیم تازه¬ی فقهی، مانند حق الناس و حق الله، در گستره¬ی حقوق کیفری، روش احصاء قانونی متروک شد..
2-1- قابل گذشت بودن جرم در حقوق اسلامی
روش شناخت قابل گذشت بودن جرم در حقوق اسلامی، « حق الله » و « حق الناس» بودن آن است. بنابراین، هر گاه جرم در زمره¬ی حق¬الناس است، با گذشت صاحب حق، مجازات آن ساقط می شود و اگر از حقوق الله است، ساقط نخواهد شد.
صاحب « مبانی تکمله المنهاج» در اینباره می نویسد:« بر حاکم است که در حقوق الله به سبب علمش، حدود مانند حد زنا و شرب خمر و سرقت و مانند آنها را اقامه نماید؛ اما در حقوق الناس، اعم از این که حد باشد یا تعزیر، اقامه آن منوط بر مطالبه صاحب حق است.» .(9)
مطلب یاد شده، بین فقهای عظام شیعه اجماعی است.(10) و روایات زیادی نیز بر آن دلالت دارد که به جهت رعایت اختصار به دو روایت اکتفاء می کنیم:
1. صحیفه¬ی فضیل بن یسار، از امام صادق (ع) است که حضرت فرمود:«... اگرنزد امام، خودش اقرار به سرقت کند، حد قطع بر او جاری می شود؛ پس این از حقوق الله است . اگر علیه خودش اقرار کند که شراب نوشیده است، حد زده می شود؛ پس این از حقوق الله است. اگر بر علیه نفسش اقرار به زنا کند، در حالی که غیر محصن است؛ پس این از حقوق الله است و فرمودند که اما از حقوق مسلمین است، هر گاه علیه خودش نزد امام قرار به تهمتی کند، حد زده نمی شود، تا اینکه صاحب تهمت یا ولی او، حاضر شود ( شکایت کند) و هر گاه به قتل مردی اقرار نماید، کشته نمی شود، تا اینکه اولیاء مقتول حاضر شوند و خون صاحبشان را مطالبه نمایند»(11)
2. روایت دوم، صحیفه فضیل بن یسار،از امام صادق (ع) است که فرمودند:« هر کس که نزد امام علیه خودش به حقی از حقوق مسلمین اقرار کند، امام نمی تواند حد را بر او اقامه نماید، تا اینکه صاحب آن حق یا ولی او حاضر شود ( شکایت کند ) و حقش را از او مطالبه نماید.» (12)
بنابراین، در حقوق الناس، استیفاء حق و مجازات مجرمین، منوط به مطالبه حق است . ازاین رو، لازم است که مفهوم « حق الله » و « حق الناس » بهتر روشن شود.
حق الله و حق الناس
در قوانین موضوعه برای تشخیص حق الناس از حق الله ضابطه خاصی تعیین نشده است .این موضوع از نظر اجرایی، اشکالات متعددی را برای قضات دادگاه¬ها موجب شده است. بدین جهت، در این قسمت از بحث، لازم می دانیم دو مفهوم فوق را از دیدگاه فقهی مورد بررسی قرار دهیم. 
اصولاً حقی که شارع مقدس در رابطه با خود و جامعه وضع می نماید،« حق الله » اطلاق می شود. به عبارت دیگر « مجازات¬هایی که اعمال آن¬ها را، شارع مقدس از وظایف خود حاکم قرار داده است؛ مانندمجازات زانی و زانیه، ( خواه آنان در اثر ارتکاب جرم متضرر شده باشند یا نه). بنابراین، مجازات زنای به عنف و یا به غیر عنف،از وظایف حاکم است ؛ به این معنا که حاکم باید درباره¬ی آنان حد شرعی جاری نماید ( خواه شخص متضرر از جرم رضایت بدهد ویا ندهد ) و همچنین در ارتباط با شرب خمر که شارع مقدس اسلام مجازات مجرم را از حقوق خود قرار داده است و حاکم را به اجرای آن موظف دانسته است...» (13)
« حق الناس، حقی است که آن را قانونگذار برای فرد خاصی، یا افراد خاصی مقرر داشته است تا در پرتو آن حق، به منافع منظور دست یابند... حق قصاص نیز حق الناس است، یا حق الناس در آن بر حق الله غلبه دارد و فقط اختصاص به ولی یا اولیاء دم یعنی صاحب، یا صاحبان دم دارد و تنها آنان هستند که می توانند از این حق استفاده کنند و از حاکم شرع، قصاص قاتل مورث خود را بخواهند و یا به گرفتن دیه رضایت دهند و یا عفو کنند.»(14)
با ملاحظه در تعریف ارائه شده درباره¬ی حق الله و حق الناس، روشن می شود که کلیه¬ی مجازات¬هایی که جنبه ی عمومی دارند در زمره¬ی حقوق الله هستند؛ خواه به صورت حد باشند مانند محاربه یا به صورت تعزیر مانند مواد مخدر و یا اینکه جنبه¬ی خصوصی دارند؛ اما شارع به جهت اهمیت خاص آن موضوع،برای آن جنبه¬ی عمومی قائل شده است مانند زنا، شرب خمر و ...
نوع سومی از حق، تحت عنوان حق مشترک خدا و حق آدمی در کتب فقها مطرح شده است؛ مانند حق قذف و حد سرقت (15). در این گونه موارد تجاوز هم به حق الله است و هم به حق الناس ؛ زیرا در ارتکاب آن¬ها هم جهات شخصی وجود دارد که ضرر بر شخص معیّن است و هم جهات عمومی وجود دارد که مخالفت امر خدا کرده و به جامعه و مصالح عمومی ضرر وارد آورده است و این امر موجب می شود فساد در زمین شیوع یابد.
کمیسیون استفتائات شورای عالی قضایی در مورد تشخیص حق الله و حق الناس چنین نظر داده است:« به نظر می رسد هر جرمی که موجب تضرّر شخص یا اشخاص خاص بشود، حق الناس و هر جرمی که باعث اخلال و اختلال در نظم گردد و موجب لطمه بر مصالح اجتماعی و حقوق عمومی باشد، حق الله محسوب می شود.
بنابراین، امکان دارد که در بعضی از موارد، جرم واقع شده واجد هر دو جنبه¬ی یاد شده، باشد که در این صورت، ظاهراً جنبه¬ی حق الله آن جرم تغلیب داده می شود؛ مانند تخریب و جعل و خیانت در امانت، کلاهبرداری و اختلاس، مزاحمت برای بانوان در علن، ارتشاء، قمار بازی و ...،که همه این¬ها دارای هر دو جنبه اند.
بنابراین، در این گونه موارد،جنبه حق الله و جهت عمومی آن¬ها غلبه داده می شود . نتیجه این خواهد شد که این قبیل جرم ها قابل گذشت از سوی شاکی یا مدعی خصوصی نیستند وبا متهمین، طبق مقررات رفتار خواهد شد.به نظر می رسد که این معیار کلی قابل اجراء باشد؛ مگر در مواردی که قانون یا شرع، مقررات دیگری داشته باشد که در این صورت، آن مقررات خاص، متّبع خواهد بود. از جمله، سرقت و قذف که جنبه¬ی حق الناسی آن ها شرعاً تغلیب داده شده و با گذشت شاکی یا مدعی خصوصی «قبل رفع الامر الی الحاکم» مجازات مجرم ساقط می گردد و تعقیب آن موقوف... بالاخره اگر چه این تعریف، جامع و مانع نیست؛ ولی غالباً مسأله بدین قرار است.» (16)
قابلیت گذشت در جرایم مختلف
با ملاحظه مطالب ذکر شده، می توان قائل شد که قصاص و دیات از حقوق الناس، و حدود از حقوق الله است؛ غیر از حد قذف و سرقت که دارای جنبه¬ی حق الناسی نیز هستند.
در سرقت – همانگونه که ذکر شد – اگر گذشت، قبل از شکایت باشد، جنبه¬ی حق الناس غلبه دارد و مانع از طرح جنبه¬ی عمومی می گردد؛ اما بعد از شکایت، گذشت بی اثر است(17) و در مورد حد قذف نیز گذشت مسقط حد است. (18)
در مورد تعزیرات نیز اگر حق الله باشد، از جرایم غیر قابل گذشت و اگر از حقوق الناس باشد، قابل گذشت می باشد . اکنون، تفصیل بحث در ذیل می آید».
الف ) حدود
همان طور که گذشت، حدود از حقوق الله است و گذشت متضرر از جرم، تأثیری در سقوط مجازات ندارد؛ اما در مورد سرقت و حد قذف چون دارای جنبه¬ی حق الناسی است، با شرایطی مسقط حد است.
فقهای عظام به اتفاق معتقدند که هر گاه صاحب مال، سارق را قبل از طرح شکایت نزد امام عفو نماید، حد ساقط می شود؛ و هر گاه بعد از طرح شکایت عفو نماید، حد ساقط نمی شود.» (19)
روایات زیادی بر این نظریه دلالت دارند که از جمله آ¬ن¬ها، روایت صحیفه حلبی از امام صادق (ع) است، در مورد مردی که سرقت کرده بود؛ هنگامی که رسول اکرم (ص) به قطع دست او حکم دادند، صاحب مال گفت: « تقطع یده من اجل ردائی یا رسول الله ؟» آیا دست او را به خاطر سرقت رداء من قطع می کنی،ای رسول خدا؟ حضرت پاسخ دادند: بلی . مرد گفت: من او را عفو می نمایم. آن گاه رسول اکرم (ص) فرمودند:« فهلا کان هذا قبل ان ترفعه الیّ» ؛ یعنی:«عفو در صورتی دارای اثر است که قبل رجوع به سوی من باشد.»سپس از امام صادق (ع) سؤال شد، آیا امام هم به منزله¬ی نبی اکرم (ص) در این حکم است؟ حضرت فرمود: بلی . سپس از امام در مورد عفو قبل از رجوع به سوی حاکم، سؤال شد. حضرت فرمود: این عمل نیکو است».(20)
روایت دیگر، معتبره¬ی سماعه بن مهران از امام صادق (ع) است که امام فرمود: « کسی که سارقی را بگیرد و سپس عفو نماید، این حق اوست. اما هنگامی که به امام رجوع کند، امام حد قطع را بر سارق جاری می کند. اگر کسی که مالش سرقت شده است، در نزد امام، بگوید من او را می بخشم، پذیرفته نمی شود و هنگامی که به امام رجوع نماید، امام حد قطع را بر سارق جاری می کند. این قول خداوند عزیز و با عظمت است: و کسانی که حدود خداوند را حفظ می کنند، پس هر گاه حد به امام منتهی می شود، هیچ کس نمی تواند آن را ترک کند»(21)
همچنانکه ملاحظه می شود امام (ع) در این روایت با استناد به آیه شریفه «والمحافظین لحدود الله» عفو و گذشت بعد از رجوع به امام را، موجب سقوط حد نمی دانند. ماده¬ی (200) قانون مجازات اسلامی نیز با پیروی از نظریه¬ی مشهور فقهای شیعه چنین مقرر می دارد: «در صورتی حد سرقت جاری می شود که شرایط زیر موجود باشد:1- صاحب مال از سارق نزد قاضی شکایت کند 2- صاحب مال پیش ازشکایت، سارق را نبخشیده باشد و 3- شرط دیگر هم دارد...
بنابراین، سرقت مستوجب حد تا قبل از شکایت، جنبه¬ی حق الناس دارد؛ اما بعد از شکایت جنبه¬ی حق اللهی پیدا می کند و با گذشت صاحب حق، حد ساقط نمی شود. (22)
مورد دیگری که در حدود دارای جنبه¬ی حق الناسی است، حد قذف است.
دلیل آن نیز روایات متعددی است، از جمله معتبره¬ی عمار ساباطی از امام صادق (ع)، که حضرت در مورد فردی که به دیگری گفته بود: ای زنازاده، فرمود: اگر مادر مقذوف زنده و حاضر است، بیاید و حقش را مطالبه کند، قاذف هشتاد ضربه شلاق زده می شود. اگر زنده، اما غایب باشد، انتظار کشیده می شود تا اینکه بیاید و حقش را مطالبه کند؛ ولی اگر مرده باشد و ازاو جز خیر دانسته نشده است ( عفیف بوده )، به مفتری هشتاد تازیانه زده می شود.» (23)
فقهای عظام دراین مورد، اختلافی ندارند. محقق حلی در شرایع الاسلام می گوید:« مستحق حد، قبل یا بعد از اثبات حقش می تواند عفو نماید و حاکم نمی تواند بر وی اعتراض کند و حد، جز بعد از مطالبه¬ی مستحق، اقامه نمی شود.» (24)
شهید ثانی در شرح لمعه در توجیه این نظر می گوید: «لانه حق آدمی تتوقف اقامته علی مطالبته و یسقط بعفوه». (25)
بنابراین،گذشت صاحب حق، قبل یا بعد از اثبات، مسقط حد است.
قانون مجازات اسلامی در ماده (140) تبصره یک به تبعیت از نظریه¬ی مشهور فقهای عظام چنین مقرر می دارد:« اجرای حد قذف منوط به مطالبه¬ی مقذوف است».
ب ) قصاص
قصاص نفس و عضو، از جرایم حق الناس است و با گذشت صاحب حق، قصاص ساقط می شود. حکم قتل و نقص عضو و ضرب و جرح عمدی قصاص است. این مسأله مورد اتفاق نظر فقهای شیعه و اهل سنت است.
مرحوم صاحب جواهر در اینباره می نویسد:« لکن لابد ان یعلم انه لاخلاف معتد به بیننا فی ان قتل العمد یوجب القصاص لاالدیه.» (26)
اجماع فقهای شیعه و اهل سنت بر این است که با گذشت صاحب حق، قصاص ساقط خواهد شد و آن را از حقوق الناس به شمار آورده اند. مستند آنان آیات قرآن کریم ( نص) مانند سوره انعام /آیه 151، شوری /آیه 40، نحل / آیه 126 واسراء /آیه 33 است.
قانون مجازات اسلامی نیز در مواد مختلف این حکم را مورد تصریح قرار داده است:
به عنوان مثال در ماده (219 ) مقرر می دارد:« کسی که محکوم به قصاص است باید با اذن ولی دم اورا کشت...»
و یا ماده ( 205) حق قصاص را به اولیاء دم داده است. مواد دیگری نیز این حکم را مورد تصریح قرار داده اند؛ مانند ماده ( 269) همان قانون در مورد قصاص عضو.
امّا سؤالی که در این زمینه مطرح می شود، آن است که آیا می توان برای قاتل عمدی، مجازات تعزیری نیز در نظر گرفت یا به عبارت دیگر، جنبه¬ی حق اللهی نیز برای آن قائل شد یا خیر؟ در نصوص شرعی، چنین مواردی دیده نمی شود.
اما در مواد قانون مجازات اسلامی، به جهت رعایت مصلحت و عدم اخلال در جامعه، چنین مجازاتی درنظر گرفته شده است. ماده ( 208) قانون مجازات اسلامی، مقرر می دارد:« هر کس مرتکب قتل عمد شود و شاکی نداشته باشد یا شاکی داشته ولی از قصاص گذشت کرده باشد و اقدام وی موجب اخلال در نظم جامعه یا خوف شده و یا بیم تجرّی مرتکب یا دیگران گردد، موجب حبس تعزیری از 3 تا 10 سال خواهد بود.»
تبصره 2 ماده (269) در مورد قصاص عضو نیز حکم مشابهی را به شرح زیر پیش بینی نموده است: «در مورد این جرم، چنانچه شاکی نداشته یا شاکی از شکایت خود گذشت کرده باشد یا موجب قصاص گردیده و لکن سبب اخلال در نظم جامعه یا خوف شده یا بیم تجرّی مرتکب یا دیگران باشد، موجب حبس تعزیری از 3 ماه تا 2سال خواهد بود و معاون جرم به حبس از 2 ماه تا یک سال محکوم می شود.»
نکته شایان توجه این است که موادّ فوق نشانگر غیر قابل گذشت بودن جرایم مستوجب قصاص نیستند؛ بلکه مجازات اصلی آن، یعنی قصاص، قابل گذشت است؛ ولی مجازات های مندرج در مواد (208 ) و (269 ) قانون ذکر شده، ناظر به یک جنبه¬ی عمومی است که قانونگذار، آن را در کنار جنبه¬ی خصوصی و برای حفظ مصلحت جامعه تدبیر کرده است و آن مجازات ها غیر قابل گذشت هستند و باید دقت نمود که مجازات¬های تعزیری اند.
ج ) دیات
دیات نیز مانند قصاص ناظر به جرایم حق الناس هستند و با گذشت صاحب حق، ساقط خواهد شد. در این مورد نیز، اختلافی بین فقهای عظام دیده نمی شود.
قانون مجازات اسلامی در ماده ( 294) نیز این موضوع را مورد تصریح قرار می دهد:
« دیه مالی است که به سبب جنایت بر نفس یا عضو به مجنی علیه یا به ولی یا اولیاء دم او داده می شود.»
بنابراین اولیاء دم می توانند، دیه مزبور را ببخشند.
د) تعزیرات
دسته ای از جرایم مستوجب تعزیر، حق الله و دسته دیگر حق الناس هستند. ماده¬ ( 159) قانون تعزیرات مقرر می دارد: «در حقوق الناس تعقیب مجازات مجرم، بر مطالبه صاحب حق یا قائم مقام قانونی او متوقف است.»بنابراین، چنانچه جرم تعزیری، جنبه¬ی حق الناس داشته باشد، تعقیب مجرم موکول به طرح شکایت از جانب متضرر از وقوع جرم است وبا گذشت وی نیزتعقیب در هر مرحله ای که باشد، موقوف می گردد. اما، چنانچه جرم تعزیری از حقوق الله باشد، مانند سرقتی که جامع الشرایط حد باشد، در این صورت غیر قابل گذشت است و نیز اگر مانند جرایم تعزیری که به نظم عمومی و اخلاق حسنه و آسایش عمومی مردم و امنیت جامعه لطمه وارد آورد، حق الله محسوب شده و رأساً از طرف حاکم قابل تعقیب و مجازات است و گذشت متضرر از جرم، تأثیری در موقوف شدن تعقیب و سقوط مجازات ندارد.
2- تشریفات گذشت
شرط دوم شرایط گذشت متضرر از جرم، « تشریفات گذشت» است . در قوانین و مقررات، برای گذشت و اعلام آن از سوی متضرر از جرم( شاکی زیان دیده)، تشریفات خاصّی که بر طبق آن شاکی مراتب گذشت خویش را اعلام نماید، پیش بینی نشده است و متضرر از جرم می تواند به هر ترتیبی که امکان داشته باشد، انصراف خود را از تعقیب مجرم ابراز نماید. معمولاً این اعلام گذشت وانصراف با بیان جملاتی از قبیل: گذشت می کنم، از شکایت خود صرف نظر می نمایم و آن را پس گرفتم و ... بیان می شود که عرفاً نشان دهنده¬ی انصراف متضرر، از تعقیب کیفری و حاکی از حصول سازش و مصالحه بین جانی و مجنّی علیه یا متضرر از جرم و طرف مقابل او است.
1-2- گذشت شفاهی و کتبی
اول – گذشت شفاهی:
این نوع از گذشت، ممکن است به صورت بیان شفاهی و ضمن حضور متضرر از جرم در محکمه یا در مراحل اولیه¬ی تحقیق باشد. در این صورت، باید اظهارات وی در صورتجلسه قید و به امضای شاکی رسانده شود. چنانچه وی، بی سواد باشد، ذیل اظهارات خود را انگشت می زند.
دوم – گذشت کتبی:
گذشت، ممکن است به صورت کتبی اعلام گردد. در این صورت، مقام رسیدگی کننده به جرم باید در صحت انتساب آن به شاکی زیان دیده از جرم، دقت نظر به عمل آورد.
اگر سازش و صلح نامه در یکی از دفاتر اسناد رسمی تنظیم گردیده باشد ویا امضای آن به وسیله¬ی مراجع رسمی و صالح تصدیق شده باشد، معتبر بوده و دادرس در انتساب آن به شاکی تردید نخواهد کرد؛ امّا چنانچه اعلام گذشت شاکی به صورت مستند عادی بوده باشد، مقام رسیدگی کننده تا احراز صحت و انتساب آن به وی، صرفاً به عنوان گذشتی عادی با آن برخورد می نماید.
2-2 اهلیّت گذشت کننده:
« اهل در لغت به معنای شایسته است؛ اهلیّت صفت کسی است که دارای جنون، سفه، صغر، ورشکستگی و سایر موانع محرومیت از حقوق ( کلاً یا بعضاً) نباشد. (27)
« اعلام گذشت و استرداد شکایت، استیفای حق است. کسی که از این حق استفاده می کند، باید اهلیّت آن را داشته باشد (28) - بنابراین، صغار، مجانین و اشخاص غیر رشید نمی توانند شخصاً اعلام گذشت نمایند؛ این امر بر عهده اولیای قانونی آنان محول است.» (29)
3-2- گذشت قیم موقت:
طبق تبصره یک ماده (36 ) قانون راجع به مجازات اسلامی مصوب 1361، گذشت قیم موقت،منوط به کسب اجازه از دادستان است. ظاهراً منظور نویسندگان قانون مزبور از اصلاح قیّم موقت، قیّمی است که به استناد قانون راجع به تعیین قیم اتفاقی مصوب 26/2/1326 در شرایط خاص، از طرف دادسرا به طور موقت تعیین می شود.
برابر قانون مذکور: در مواردی که تعقیب مجرم موقوف به شکایت متضرر از جرم است، اگر وی صغیر باشد( ولی یا قیّم نداشته باشد )، مدعی العموم ( دادگاه ) مکلّف است با موافقت قانون برای صغیر، قیم معین کند و هر گاه تعیین قیم موجب فوت وقت یا توجه ضرر و زیان نسبت به صغیر باشد، تا تعیین قیم، مدعی العموم موقتاً کسی را به عنوان قیم اتفاقی تعیین می نماید؛ و در مواقع ضرورت قبل از تعیین قیم، اقدامات فوری و ضروری را که برای حفظ آثار و دلایل جرم و تعقیب آن لازم است دستور می دهد؛ ولی ادامه تعقیب منوط است به اینکه قیم، مصلحت صغیر را در تعقیب امر تشخیص داده و شکایت نماید.
در مواردی که صغیر ولی یا قیم دارد، و ولی یا قیم او شخصاً مرتکب جرم شده و یا مداخله در جرم داشته و موافق قانون مدنی قیم اتفاقی هنوز تعیین نشده است نیز به همین ترتیب عمل می شود و اگر قیم اتفاقی تعین شده باشد، وظیفه اقدام بر عهده-ی اوست.
4-2- گذشت وارث:
حق گذشت، از جمله حقوقی است که به ورثه منتقل می شود. تبصره (23 ) قانون مجازات اسلامی در اینباره می گوید:
« حق گذشت، به وارث قانونی متضرر از جرم منتقل و در صورت گذشت همه وراث، تعقیب، رسیدگی و اجرای مجازات موقوف می گردد.»
مطابق تبصره مذکور، در صورتی که فقط بعضی از وراث گذشت نمایند، رسیدگی و اجرای مجازات موقوف نمی شود. این تبصره، مطلق است و شامل همه جرایم قابل گذشت، اعم از جرایم علیه اشخاص یا اموال می شود.
5-2- تعدد متضررین ازجرم:
طبق قسمت دوم ماده ( 23) قانون مجازات اسلامی:« هر گاه متضررین از جرم، متعدد باشند، تعقیب جزایی با شکایت هر یک از آنان آغاز می شود؛ امّا موقوفی تعقیب، رسیدگی و مجازات، به گذشت تمام کسانی که شکایت کرده اند، موکول است».
شایان ذکر است که حکم این ماده، مطلق است و شامل همه جرایم قابل گذشت می گردد.
6-2- عدول از گذشت
طبق ماده ( 23 ) قانون مجازات اسلامی ... عدول از گذشت، مسموع نیست. بنابراین، هر گاه متضرر از جرم (شاکی) بدواً اعلام گذشت نماید و سپس قصد خود را دائر بر عدول از گذشت اعلام نماید، به این عدول، ترتیب اثر داده نمی شود)، علی رغم این مطلب، ادارۀ حقوقی دادگستری در نظریۀ مشورتی 5563/7 مورخ 10/10/66 چنین اظهار نمود:« هر چند طبق ماده 36 قانون راجع به مجازات عمومی، عدول از گذشت مسموع نیست؛ ولی این عدم استماع در محدوده گذشت، ناظر به آثاری است که در هنگام گذشت موجود بوده است. اما اگر بعد از گذشت، آثاری ظاهر شود که نوع بزه ارتکابی را تغییر دهد، شکایت شاکی به علت بروز عوارض بعدی قابل طرح بوده و مراجع قضایی باید به آن رسیدگی نمایند؛ مگرآنکه حصول آن عوارض مستند به فعل خود مجنی علیه باشد، یا گذشت وی آن عوارض را نیز شامل شود که در این صورت، عدول از گذشت، مسموع نخواهد بود. ناگفته پیداست که بعد از صدور قرار موقوفی تعقیب، رسیدگی مجدد نیاز به شکایت شاکی دارد.»
3- عدم سابقه محکومیت کیفری متهم
در قانون مجازات اسلامی عمومی (سابق) برای سقوط دعوی عمومی به لحاظ گذشت شاکی زیان دیده شرط دیگری پیش بینی شده بود. بدین گونه که در مادۀ (277) قانون مزبور مقرر شده بود: «در مورد جرم های مذکور در مواردی که ذیلاً معین است، تعقیب جزایی شروع نمی شود؛ مگر به تقاضای مدعی خصوصی و اگر مشارالیه شکایت خود را مسترد نماید، تعقیب جزایی نیز موقوف خواهد شد؛ مگر اینکه متهم، سابقاً محکومیت جنحه یا جنایتی داشته باشد...»
البته شرط فوق که، عدم سابقه محکومیت به جنحه و جنایت بوده، در عمل متروک بود و به آن توجهی نمی شده است.
در تبصرۀ 2 ماده 8 قانون آیین دادرسی کیفری ( سابق ) نیز آمده بود: «... مگر اینکه متهم سابقه محکومیت موثر کیفری به علت ارتکاب جرم مشابه آن داشته باشد.»
اما در قانون مجازات اسلامی ( فعلی) چنین شرطی پیش بینی نشده است.
به نظر می رسد که شرط مذکور ( عدم سابقۀ محکومیت کیفری متهم ) در جواز گذشت شاکی، امری مطلوب و به نفع جامعه است؛ مهم ترین فایده آن، این است که مانع تکرار جرم در جامعه می شود؛ زیرا مجرم می داند که چون سابقه دارد، عفو و گذشت شامل او نخواهد شد ومجازات می شود. بدیهی است که عدم وجود این شرط، باعث جرأت مرتکبین در جرم می شود.
4- گذشت، باید بعد از وقوع جرم باشد: یکی دیگر از شرایط گذشت، این است که بایستی بعد از وقوع جرم باشد. مطابق این اصل کلی، گذشت قبل از وقوع جرم معتبر نیست.
در اینجا، لازم است که مختصری دربارۀ اصطلاح « رضایت مجنی علیه» و « گذشت» توضیح داده شود.
« رضایت مجنی علیه یعنی اذن و موافقت وی بر اینکه جرمی علیه او صورت گیرد.» (30)
« قوانین جزاء از قوانین آمده است (31) و مربوط به نظم عمومی است و اراده افراد قادر نیست خللی در اجرای آن به وجود آورد. بنابراین، رضایت مجنی علیه در جرایمی که به حیات، سلامت و تمامیت جسمانی شخص مانند قتل، ضرب و جرح صدمه می زند، بی اثر است.» (32)
اما در بعضی از موارد، ممکن است عدم رضایت مجنّی علیه یکی از شرایط ارتکاب جرم باشد. به عنوان مثال، ورود به منزل غیر، بدون اجازه مالک جرم است؛ ولی هر گاه صاحبخانه اجازه بدهد، چنین عملی فاقد وصف مجرمانه است (33) ؛ یعنی یکی از شرایط تحقق جرم، عدم رضایت صاحبخانه است.
در موارد مشابه فوق، که رضایت مجنی علیه یکی از شرایط تحقق جرم را زایل می نماید، رضایت باید پیش از ارتکاب جرم یا مقارن با آن باشد.
« رضایت مجنی علیه باید پیش از ارتکاب جرم یا مقارن آن ابراز شود. رضایت مجنی علیه پس از ارتکاب جرم از مرتکب رفع مسؤولیت جزایی نمی کند و تنها جنبه گذشت دارد.» (34)
با ملاحظه مطالب ذکر شده در می یابیم که، اصطلاح «رضایت مجنی علیه مربوط به قبل از وقوع جرم است و اصطلاح "گذشت شاکی" مربوط به بعد از وقوع جرم است. نکته شایان توجه درباره ی رضایت مجنی علیه این است که رضایت مجنی علیه اساساً تأثیری در ماهیت عمل مجرمانه ندارد؛ زیرا می دانیم که هر جرم دو جنبه دارد: یکی جنبۀ خصوصی و دیگری جنبه ی عمومی؛ رضایت مجنی علیه باعث زوال جنبه ی خصوصی می شود؛ ولی جنبه ی عمومی جرم، به حال خود باقی می ماند و جامعه به خاطر صدمه و لطمه ای که به خاطر وقوع جرم از ناحیه مرتکبین جرم می بیند، به منظور دفاع از حقوق اجتماعی، مرتکبین را مجازات می کند.
ناگفته نماند که اعلام رضایت و گذشت از سوی شاکی باید به طور آزاد تحقق یابد؛ یعنی نباید تحت اجبار و اکراه و یا فشارهای روانی و یا فریب یا خشونت نسبت به مجنی علیه ( شاکی )، وی وادار به اعلام گذشت و عفو گردد. افزون بر این، گذشت کننده باید به سن قانونی رسیده باشد تا از لحاظ روانی بتواند نتایج رضایت خود را ارزیابی و درک کند . بنابراین، اعلام گذشت از سوی صغیر و محجور، اثری در سقوط دعوی و یا عدم تعقیب آن نخواهد داشت.
5- منجز بودن گذشت: گذشت باید صریح و روشن بوده و مشروط به شرط و یا مقید به قید نباشد. به عبارت دیگر،« منجز بودن گذشت»، یعنی اینکه منوط به وقوع امر دیگری نباشد؛ زیرا با استناد به گذشت مقید یا مشروط، نمی توان قرار موقوفی تعقیب صادر کرد.چنانکه ماده (23) قانون مجازات اسلامی مقرر می دارد: «گذشت باید منجّز باشد و به گذشت مشروط و معلّق ترتیب اثر داده نخواهد شد...»
بنابراین، هر گاه متضرر از جرم، گذشت خود را مشروط به امری نماید، به عنوان مثال بگوید: «به شرطی گذشت می نمایم که...» این گذشت، معتبر نخواهد بود یا اینکه گذشت خود را معلق بر تحقق امری نماید؛ به عنوان مثال بگوید: هر گاه متهم مبلغ معیّنی وجه پرداخت نماید گذشت خواهم کرد» این گذشت معتبر نبوده و قابل ترتیب اثر نخواهد بود، هر چند وجه مورد نظر بعداً پرداخت شود.
بحث سوم: اهمّ آثار حقوقی مترتب بر گذشت شاکی
هر گاه گذشت شاکی، با شرایطی که مشروحاً بیان کردیم، حاصل گردد، واجد آثار حقوقی متعددی خواهد بود که ذیلاً به اهمّ آن ها اشاره می کنیم:
1- سقوط دعوی عمومی:
اثر اصلی گذشت متضرر ازجرم، سقوط دعوی عمومی است؛ یعنی با گذشت شاکی، در جرایم قابل گذشت رسیدگی در هر مرحله ای از دادرسی که باشد، موقوف خواهد شد.
چنانکه در قسمتی از ماده (6) آیین دادرسی کیفری آمده است: «تعقیب امر جزایی و اجرای مجازات که طبق قانون شروع شده باشد، موقوف نمی شود، مگر در موارد زیر:... گذشت شاکی یا مدعی خصوصی در جرایم قابل گذشت...»
و نیز در ماده (8) قانون مزبور مقرر شده: «در مواردی که تعقیب امر جزایی با گذشت شاکی یا مدعی خصوصی موقوف می شود، هر گاه شاکی یا مدعی خصوصی پس از صدور حکم قطعی، گذشت کند، اجرای حکم موقوف و آثار حکم مرتفع می شود...»
و ماده (23) قانون مجازات اسلامی نیز در اینباره مقرر می دارد که: « در جرایمی که با گذشت متضرر از جرم، تعقیب یا رسیدگی یا اجرای حکم موقوف می گردد...»
2- سقوط مجازات:
ممکن است، بعد از صدور حکم قطعی مجازات، متضرر از جرم مجرم را ببخشد. در این صورت، مجازات ساقط می گردد. مؤیّد آن مادۀ آن ماده ی (8) قانون آیین دادرسی کیفری است که مقرر می دارد: «... هر گاه شاکی یا مدعی خصوصی پس از صدور حکم قطعی، کذشت کند، اجرای حکم موقوف می شود و چنانچه قسمتی از حکم اجراء شده باشد، بقیه آن موقوف و آثار حکم، مرتفع می شود...»
و ماده (23) قانون مجازات اسلامی در اینباره مقرر می دارد:« ... اجرای حکم موقوف می گردد...»
و در تبصره همان ماده آمده است:«... اجرای مجازات موقوف می گردد.»
3- تخفیف مجازات:
یکی دیگر از آثار گذشت متضرر از جرم، در جرایم غیر قابل گذشت، تخفیف مجازات است. ماده (22) قانون مجازات اسلامی مقرر می دارد: «دادگاه می تواند در صورت احراز جهات مخفّفه، مجازات تعزیری و یا بازدارنده را تخفیف دهد و یا تبدیل به مجازات از نوع دیگری نماید که مناسب تر به حال متهم باشد؛ جهات مخففه عبارتند از: 1- گذشت شاکی یا مدعی خصوصی ...»
4- محو آثار محکومیت:
گذشت متضرر از جرم، نه تنها مجازات را ساقط می نماید؛ بلکه آثار محکومیت کیفری را نیز از بین می برد و در صورت تکرار جرم، مرتکب مشمول عنوان تکرار نخواهد شد.
ماده (8) آیین دادرسی کیفری در اینباره تصریح می نماید که «... آثار حکم مرتفع می گردد...» که منظور از آثار حکم، آثار محکومیت کیفری می باشد.
5- بقای حقوق خصوصی:
به طور کلی، سقوط دعوی عمومی تأثیری در عوی خصوصی ندارد و گذشت شاکی زیان دیده، همان گونه که بیان شد، از موجبات سقوط دعوی عمومی است؛ ولی مجرم باید ضرر و زیان ناشی از جرم را جبران نماید.
چنانکه کمیسیون استفتائات شورای عالی قضایی در این زمینه چنین نظر داده است:
«اگر اعلام گذشت شاکی مطلق( شامل کیفری و حقوقی) بوده، وی بعداً حق مطالبه چیزی را ندارد و چنانچه اعلام گذشت فقط نسبت به حق کیفری بوده است، شاکی بعداً حق مطالبه دیه یا ارش را حسب مورد و به شرط ثبوت، دارد؛ ولی مطالبه زیان معنوی فاقد مجوز شرعی است.»(35)
خلاصه و نتیجه‌گیری:
در خلال بحث‌های مطرح‌شده در این نوشتار، مفهوم گذشت شاکی زیان‌دیده از جرم تا اندازه‌ای روشن شد و اثر اصلی این موضوع، یعنی سقوط دعوی عمومی و سقوط مجازات نیز، مورد بحث قرار گرفت. معیار قابل گذشت‌بودن در حقوق جزای کنونی ایران که منبعث از حقوق اسلامی است، ضابطه حق‌الناس بودن جرایم است؛ یعنی درصورتی که جرم از حقوق‌الناس باشد، با اجتماع سایر شرایط مذکور که در مبحث شرایط گذشت شاکی، جرم قابل گذشت بوده و تعقیب و مجازات آن ساقط خواهد شد.
امروزه، مهم‌ترین مسأله این است که ضابطه دقیق تفکیک حق‌الله و حق‌الناس چیست؟ باتوجه به درآمیختگی حقوق اسلامی با حقوق جزای عرفی درگستره‌ی حقوق فعلی حاکم بر ایران، به‌خصوص در قلمرو تعزیرات، لازم است نه تنها موضوع از نظر علمی و حقوقی مورد تحلیل و بحث جامع قرار گیرد؛ بلکه قانونگذار نیز در مواد مختلف قانونی، به این امر مهم توجه نموده و فروعات لازم را مطرح و روشن سازد. اکنون با طی سالها از وضع مقررات اسلامی و دهها نظریه مشورتی و آراء وحدت رویه هنوز این موضوع، دارای ابهام است. امید است دست‌اندرکاران و مسؤولین امر به‌خصوص «قوه مقننه» تمام مساعی خویش را به‌کار گیرند و قوانینی شفاف و گویا به تصویب رسانند.
پی‌نوشت‌ها:
1 _ قرآن کریم، سوره انبیا، آیه 107.
2_ تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 637.
3 _ در صفحات بعدی ، این اصطلاح «جرایم قابل گذشت» مورد بحث واقع خواهد شد.
4 _ در قانون آیین دادرسی کیفری (سابق)، ماده(59) مدعی خصوصی و شاکی خصوصی،این‌گونه تعریف شده است: «شخصی که از وقوع جرم متحمل ضرر و زیان می‌شود و به تبع ادعای دادستان مطالبه‌ی ضرر و زیان می‌کند، مدعی خصوصی است؛ و مادام که دادخواست ضرر و زیان تسلیم نکرده باشد، شاکی خصوصی نامیده می‌شود.» (جعفری لنگرودی، ترمینولوژی حقوق، ص 631)؛ اما ماده (9) قانون آیین دادرسی کیفری (جدید) بیان می‌کند که: «شخصی که از وقوع جرمی متحمل ضرر زیان شده یا حقی از قبیل قصاص و قذف پیدا کرده و آن را مطالبه می کند، مدعی خصوصی و شاکی نامیده می‌شود».
5 _ ماده (8) از آیین دادرسی کیفری جدید، مصوب 30/6/78 مراد است.
6 _ قانون مجازات اسلامی (جدید) مصوب 8/5/70 مراد است.
7 _ فعل یا ترک فعل در شرایط خاص باشد نه تصور واراده‌ای که فعلیت پیدا نکرده است.
8 _ آخوندی، محمود، آیین دادرسی کیفری، ج 1، تهران، جهاد دانشگاهی، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، ص 115.
9_ خوئی، آیت‌الله سیدابوالقاسم، تکملة المنهاج، ج 1، بیروت، دارالزهراء، بی‌تا، ص 227.
10 _ همان.
11_ حرعاملی، محمدبن‌الحسن، وسایل‌الشیعه،‌ج 18، باب 32، از ابواب مقدمات، حدود، ج 1، نشر اسلامیه، تهران، ص 344.
12 _ همان منبع، ح 2.
13 _ مرعشی، سیدمحمد حسن، نشریه حقوق، دانشکده‌ی علوم قضایی و خدمات اداری، شماره دوم، ص 11.
14 _ فیض علی‌رضا، مقارنه و تطبیق در حقوق جزای عمومی اسلامی، ج اول، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1365، ص 48.
15_ امام‌خمینی(ره)، تحریرالوسیله، ج 2، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1363 ه‍ . ش، ص449.
16_ پاسخ و سؤالات از کمیسیون استفتائات و مشاورین حقوقی شورای عالی قضایی، ج 2، سال 1363، مسأله 8، ص 8.
17 _ بحث آن در ادامه مطالب این نوشتار خواهد آمد؛ به بند 2 ماده (200)ق.م.ا، مراجعه شود.
18 _ ر.ک به بند 3 ماده (161) همان قانون.
19 _ خوئی، آیت‌الله سیدابوالقاسم، پیشین، صص 312 و 313.
20 _ شیخ حر عاملی، پیشین، ج18، باب 17 از ابواب مقدمات حدود، حدیث 2 و 3، صص 329 و 330 (21) همان منبع، حدیث 3، ص 330.
21 _ همان، حدیث 3، ص 330.
22 _ ر.ک به: میر محمد صادقی، دکتر حسین، جرایم علیه اموال و مالکیت، انتشارات بخش فرهنگی جهاد دانشگاهی شهید بهشتی، تهران، 1370، صص 114 و115.
23_ شیخ حر عاملی، پیشین، ج18، باب 17 از ابواب مقدمات حدود، حدیث 2 و3، صص 329 و 330(21) ، همان منبع، حدیث 3، ص 330.
24_ محقق حلی، ابوالقاسم نجم‌الدین جعفربن الحسن، شرائع الاسلام، ج 4، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1408 ه‍ . ق، ص 153.
25 _ شهید ثانی، شرح لمعه، ج 9، دارالعالم الاسلامی ، بیروت، ص 190، بی‌تا.
26 _ نجفی، محمدحسن، جواهرالکلام فی شرح شرایع الاسلام، ج 2، دارالاحیاء التراث العربی، چاپ هفتم، بی‌تا، ص 278.
27_ جعفری‌ لنگرودی، محمدجعفر، ترمینولوژی، تهران، گنج دانش، ص 97.
28 _ مراد از اهلیت در اینجا، اهلیت استیفاء است؛ یعنی شایستگی و یا صلاحیت اجراء و اعمال حق که همه‌ی افراد انسان از اهلیت استیفاء بهره‌مند نیستند؛ زیرا گروهی از افراد که به آن‌ها محجور می‌گویند و عبارتند از اطفال صغیر، دیوانه‌ها و سفها، اهلیت استیفاء ندارند و حقوق آن‌ها به‌وسیله ولی یا قیم یا سرپرست آن‌ها اعمال می‌گردد. در بحث ما که «گذشت حق شاکی » است او برای اعمال این حق باید واجد شرایط استیفاء باشد که به آن اهلیت استیفاء یا اهلیت قانونی هم می‌گونید.
29 _ آخوندی، محمود، آیین دادرسی کیفری، ج اول، ص 163.
30 _ اردبیلی، محمدعلی، جزوه‌ی حقوق جزای عمومی(2)، تهران، دانشگاه شهید بهشتی، دانشکده حقوق، سال تحصیلی 71 _ 70، ص 71.
31 _ قوانین آمره که درفقه حکم نامیده می‌شود، قوانینی است که برای نظم اجتماع وضع شده و اراده افراد نمی‌تواند آن راتغییر دهد یا تفسیر کند.
32 _ اردبیلی، محمدعلی، جزوه حقوق جزای عمومی 2، ص 72.
33 _ « هرکس در منزل یا مسکن دیگری به عنف یا تهدید وارد شود به مجازات شلاق تا 74 ضربه محکوم خواهد شد.» (ماده 137 قانون تعزیرات).
34 _ اردبیلی، محمدعلی، جزوه حقوق جزای عمومی (2)، ص 73.
35 _ پاسخ و سؤالات از کمیسیون استفتائات و مشاورین حقوقی شورای عالی قضایی، ج اول، سال 1362، مسأله شماره 92، ص 39.
  • Hassanian
۳۰
فروردين
۹۳
1عنوان مقاله: تعلیق اجرای مجازات
نویسنده : امیر حسن سهرابی-کارشناس ارشد جزا و جرم شناسی
تعداد صفحات : 14 زیرشاخه : جزا و جرم شناسی
حجم فایل : 569 kb شماره ثبت : 1392-3-29-5190


                          

  • Hassanian
۳۰
فروردين
۹۳
1عنوان مقاله: ماده 241 قانون مجازات اسلامی جدید منع یا جوازتجسس بیشتر در حریم خصوصی مردم؟
نویسنده : دکتر علی اکبر ریاضی
تعداد صفحات : 4 زیرشاخه : جزا و جرم شناسی
حجم فایل : 111 kb شماره ثبت : 1392-11-20-31934    

                             

  • Hassanian
۳۰
فروردين
۹۳
عنوان مقاله: جزای عمومی اسلام          نویسنده: دکتر ابوالقاسم گرجی
تعداد صفحات : 42 زیرشاخه : جزا و جرم شناسی
حجم فایل : 934 شماره ثبت : 1389-7-12-51297

                  

  • Hassanian
۳۰
فروردين
۹۳
عنوان مقاله: اصول 36 و 167 قانون اساسی- اجرای احکام الهی یا حفظ نظم اجتماعی
نویسنده : امیر عباس عسکری(دانشجوی کارشناسی حقوق دانشگاه تهران)
تعداد صفحات : 6 زیرشاخه : حقوق اساسی
حجم فایل : 73 kb شماره ثبت : 1391-4-30-11523
                          
                         
  • Hassanian
۲۰
فروردين
۹۳

نظریه مشورتی در رابطه با قانون جدید مجازات مصوب 92 :مصادیق تعزیرات منصوص شرعی

نظریه شماره ۴۵ - ۲۸/۵/۹۲
۹۷۱/۹۲/۷
۴۵۷-۱/۱۸۶-۹۲

سوال: احتراما همانطور که استحضار دارید به موجب تبصره ۲ ماده ۱۱۵ قانون مجازات اسلامی ۱۳۹۲ اطلاق مقررات مواد ۱۱۵ بند (ب) ماده (۷) وبندهای (الف) و(ب) ماده (۸) و مواد (۲۷)،(۳۹)،(۴۰)،(۴۵)،(۴۶)،(۹۳)،(۹۴)،(۱۰۵) این قانون شامل تعریزات منصوص شرعی نمی شود با توجه به اینکه تعزیرات منصوص شرعی در قانون مزبور تعریف نشده و یا مصادیق آن بیان نشده است اعلام فرمایند تعریف و مصادیق تعزیرات منصوص شرعی دقیقا چیست؟.

نظریه مشورتی: تعزیرات منصوص شرعی به تعزیراتی گفته می شود که در شرع مقدس اسلام برای یک عمل معین، نوع و مقدار کیفر مشخص شده است، بنابراین مواردی که به موجب روایات و یا هر دلیل شرعی دیگر، به طور کلی و مطلق برای عملی تعزیر مقرر شده است ولی نوع و مقدار آن معین نگردیده، تعزیر منصوص شرعی محسوب نمی شود.



قانونگذار در تبصرۀ 2 مادۀ 115 قانون مجازات اسلامی تعزیرات منصوص شرعی را از شمول بسیاری از مقرراتی که برای مجازاتهای تعزیری در نظر گرفته شده، خارج نموده است و در واقع برخوردی همانند جرایم حدّی با این دسته از جرایم داشته است. هرچند تعداد این دسته از تعزیرات بسیار محدودند امّا واقعیت آن است دقت و کنکاش صاحب این نوشتار در منابع فقهی برای یافتن منطق و مبنای فقهی قابل دفاع برای توجیه این تفکیک و رویکرد تاکنون بی نتیجه بوده است. شاید بتوان تنها علت این اقدام قانونگذار را صِرف تعصب به این دسته از محرمات مستحق تعزیر به دلیل ذکر آنها در روایات رسیده از ائمه اطهار(ع) دانست و الّا وقتی که اصل تعیین یا عدم تعیین تعزیر برای محرمات شرعی از اختیارات حاکم است و کما اینکه برای تعدادی از تعزیرات منصوص شرعی و بسیاری از محرمات شرعی تاکنون در قوانین کیفری بعد از انقلاب جرم انگاری و تعیین کیفر نشده است، به طریق اولی تخفیف، تعلیق و معافیت از این کیفر در اختیار حاکم می باشد و تفکیک و استثناء نمودن بخشی از این تعزیرات با هر عنوان از مقررات وضع شده غیر قابل توجیه و دفاع است.

مقدمه:

 داوری دقیق دربارۀ فرایند تصویب قانون مجازات اسلامی و نقد منصفانه و عالمانۀ آن به مرور و در طول زمان از سوی اندیشمندان و صاحبنظران علم حقوق محقق می شود و از سویی دیگر محاکم نیز در مقام اجرای قانون نقاط ضعف و قوت آن را در می یابند. امّا با نگاهی کلّی به این قانون می توان گفت هرچند تمام انتظارها و توقعات برآورده نشده و  نقائص و ضعف های عمده ای را با خود به همراه دارد اما در مجموع می توان اذعان نمود تصویب این قانون با لحاظ جمیع شرایط و اوضاع و احوال حاکم، گامی هرچند ناقص امّا رو به جلو در عرصۀ قانونگذاری کیفریِ بعد از انقلاب بوده است.

تصویب موادی همچون؛ ۹۱، ۵۵۱ و ۲۲۵ با موضوع مسئولیت کیفری اطفال، جبران دیۀ زنان و اجرای مجازات رجم و … و عبور دادن آنها از تأیید شورای نگهبان را – در شرایط فعلی – نمی توان دستآورد ناچیزی محسوب نمود هرچند از طرف دیگر تصویب موادی همچون مادۀ ۲۲۸ و ارجاع دیگر حدودی که در قانون ذکر نشده اند به اصل یکصد و شصت و هفتم قانون اساسی و منابع معتبر اسلامی و فتاوای معتبر، علاوه بر اینکه به اصل قانونی بودن جرم و مجازات خدشۀ جدی وارد می کند، تشتت آراء میان محاکم در آینده و در مقام اجرا را به دنبال خواهد داشت. با این همه با نگاهی جامع به این قانون همانگونه که اشاره شد باید با نگاهی مثبت به آن نگریست.

امّا در این مختصر فرصت بدست آمده بنا داریم به بهانۀ یادداشت پیشین این سایت و مباحث در گرفته بین خوانندگان آن حول موضوع تعزیرات منصوص شرعی و تبصرۀ ۲ مادۀ ۱۱۵ قانون مجازات اسلامی و رویکرد قانونگذار در این ماده، در کنار شرح و توضیح برخی عبارات به یکی از نقاط ضعف این قانون اشاره نماییم.

تعزیرات شرعی در قانون سابق و فعلی:

قانونگذار سال ۹۲ همانند قانونگذار سال ۷۰ قانون مجازات اسلامی نگاه ویژه ای به تعزیرات شرعی داشته است با این تفاوت که در قانون مصوب ۷۰ قانونگذار با تفکیک عنوان مجازاتهای بازدارنده از تعزیرات – بدون آنکه ملاک روشن و دقیقی برای تمایز آنها ارائه دهد – اعمال برخی مقررات – همچون مرور زمان – را صرفاً دربارۀ مجازاتهای بازدارنده جایز و اعمال این مقررات را در مورد تعزیرات منتفی دانسته اند.

امّا در قانون سال ۹۲ وضعیت به شکل دیگری رقم خورده است، قانونگذار فعلی در اقدامی قابل دفاع مجازاتهای بازدارنده را از دسته بندی جرایم خارج و ذیل مجازات “تعزیر” تعریف نموده و تعزیر را در موارد ارتکاب محرمات شرعی یا نقض مقررات حکومتی قابل اعمال دانسته است. واضح است به تعزیراتی که در موارد ارتکاب محرمات شرعی اعمال می شود اصطلاحاً “تعزیرات شرعی“ و تعزیراتی که در برابر نقض مقررات حکومتی تعیین می گردد “تعزیرات حکومتی“ گفته می شود، که قانونگذار سال ۷۰ عنوان مجازاتهای بازدارنده بر آن نهاده بود.

بنابراین هر جای قانون فعلی که از مجازات تعزیری ذکری به میان آمده است مراد و منظور مجموع تعزیرات شرعی و حکومتی است. این اقدام قانونگذار پایانی بر اختلافات بوجود آمده در خصوص تفکیک و تمایز جرایم تعزیری از بازدارنده در قانون سابق بود، اختلافات و تشتت آرایی که هر از گاهی قضات دیوان عالی کشور و کارشناسان ادارۀ حقوقی قوۀ قضاییه را برای تصمیم گیری دربارۀ تعزیری یا بازدارنده بودن عمل مجرمانه ای و صدور رأی وحدت رویه یا نظریۀ مشورتی دور هم جمع می کرد.

تعزیرات منصوص شرعی و مفهوم آن:

با وجود اقدام سنجیده و قابل دفاع قانونگذار در حذف مجازاتهای بازدارنده از دسته بندی جرایم و به تبع آن خاتمه یافتن مباحث موجود دربارۀ تمایز مجازاتهای بازدارنده از تعزیری به دلیل یکسانی آثار و احکام این مجازاتها ذیل عنوان جامع تعزیر، امّا این مرتبه در قانون جدید نزاع به جایی دیگر راه یافته و خودنمایی کرده است.

همانگونه که قبلاً اشاره شد قانونگذار در مادۀ ۱۸ قانون مجازات اسلامی تعزیر را اعم از تعزیرات شرعی و حکومتی دانسته و هر جا از قانون ذکری از تعزیر به میان آورده منظور مجموع تعزیرات شرعی و حکومتی بوده است. بنابراین مقررات تعویق صدور حکم، معافیت از کیفر، تعلیق اجرای مجازات و مرور زمان که در مجازاتهای تعزیری قابل اعمال است مجموع تعزیرات شرعی و حکومتی را در بر می گیرد. امّا قانونگذار با وضع تبصرۀ ۲ مادۀ ۱۱۵از همین قانون و بکارگیری عنوان “تعزیرات منصوص شرعی” اعمال برخی مقررات قانونی را دربارۀ این دسته از تعزیرات، منتفی دانسته است.

با وضع این تبصره این سؤالات و شائبه ها بوجود می آید که؛ چه تفاوت و نسبتی بین تعزیرات شرعی با تعزیرات منصوص شرعی وجود دارد؟ آیا می توان گفت تعزیرات منصوص شرعی همان تعزیرات شرعی اند؟ و در این صورت آیا تصویب این تبصره بازگشت به همان مقررات سال ۷۰ می باشد و باید مجدداً منتظر تشتت آراء دربارۀ تفکیک تعزیرات شرعی از حکومتی باشیم؟

اگر تعزیرات منصوص شرعی را همان تعزیرات شرعی بدانیم و ذکر کلمۀ منصوص را زائد تلقی کنیم در این صورت نتیجه ای که حاصل می گردد این است که؛ قانونگذاری که ابتدا تعزیر را اعم از تعزیرات شرعی و حکومتی دانسته و مقررات تعویق صدور حکم، معافیت از کیفر، تعلیق اجرای مجازات و … را نسبت به جرایم تعزیری به صورت مطلق قابل اعمال دانسته است به یکباره در ادامه تعزیرات شرعی را از شمول این مقررات خارج می نماید؟! در حالیکه چنین اقدام عجیب و نامعقولی از قانونگذار فهیم بعید به نظر می رسد زیرا قانونگذار می توانست به راحتی همانند قانونگذار سال ۷۰ تعزیرات حکومتی یا شرعی را تحت عنوان مستقلی در کنار جرایم دیگر معرفی نموده و احکام و مقررات مستقلی را برای این دسته جرایم وضع نماید.

به باور این قلم، قانونگذار با قید کلمۀ “منصوص” بعد از کلمۀ تعزیرات در تبصرۀ ۲ مادۀ ۱۱۵ قانون مجازات اسلامی به صورت کاملاً عالمانه و آگاهانه در پی تفکیک تعزیرات شرعی بوده و بدین صورت تعزیرات منصوص شرعی را از تعزیرات شرعی مشخص نموده است. هر چند قانونگذار بدون تعیین ضابطه ای مشخص برای تشخیص تعزیرات منصوص شرعی از غیر آن، تعزیرات منصوص را از اعمال برخی مقررات خارج کرده است ولی با در نظر گرفتن قواعد و مبانی فقهی و با مراجعه به نصوص شرعی می توان علاوه بر تشخیص تعزیرات منصوص از غیر منصوص مصادیق تعزیرات منصوص را نیز شناسایی نمود.

فقهاء به طور کلی اعمال تعزیر را در مقابل ارتکاب محرمات شرعی(به طور کلی) از اختیارات حاکم می دانند لذا به تعزیری – تنبیه و تأدیب – که با تبعیت از این قاعدۀ عام از سوی حاکم برای ارتکاب هر نوع محرمات شرعی در نظر گرفته و اعمال میشود تعزیرات شرعی گفته می شود. بنابراین حاکم می تواند به تعداد افعال و ترک فعل های حرام شرعی، تعزیر در نظر گرفته و تعیین نماید. امّا در کنار این قاعدۀ عام و کلی، برخی اعمال و رفتار حرام شرعی به صورت خاص در “نصوص شرعی” معرفی و برای مرتکبین این اعمال از سوی شارع مقدس تعزیر – اعم از این که نوع و مقدار تعزیر مشخص شده یا نشده باشد – در نظر گرفته شده است که به این دسته از تعزیرات، تعزیرات منصوص شرعی گفته می شود؛ تعزیراتی که دارای “نصّ شرعی” هستند.

نصّ شرعی نیز از منظر فقهی حکم برآمده از ظاهر قرآن یا روایات را می گویند. در نتیجه برای شناسایی تعزیرات منصوص شرعی باید به قرآن و روایات مراجعه نمود. با این توضیح، عمل یا اعمال خاصی که از سوی فقهاء مستحق تعزیر شناخته می شود در صورتی تعزیر منصوص شرعی تلقی می گردند که مبتنی بر روایت – نصّ شرعی – باشد در غیر اینصورت صرفاً تعزیر شرعی با تبعیت از قاعدۀ کلی پیش گفته، محسوب می گردد.

با توجه به توضیحات فوق رابطۀ بین تعزیرات شرعی و تعزیرات منصوص شرعی را باید از نوع عموم و خصوص مطلق دانست نه تباین یا تساوی و یا حتی عموم و خصوص من وجه. بنابراین هر تعزیر منصوص شرعی، تعزیر شرعی است امّا تنها برخی تعزیرات شرعی، منصوص اند.

با در نظر داشتن توضیحات فوق این نتیجه حاصل می گردد که در تبصرۀ ۲ مادۀ ۱۱۵ قانون مجازات اسلامی صرفاً تعزیرات منصوص شرعی توسط قانونگذار از شمول مقررات مورد اشاره استثناء و خارج شده است و الا دربارۀ تعزیرات اعم از غیرمنصوص شرعی و تعزیرات حکومتی – با توجه به صراحت مواد قانونی – اعمال مقررات موردنظر بدیهی به نظر می رسد و این تخصیص را با در نظر گرفتن موارد تعزیرات منصوص شرعی در مقایسه با تعزیرات شرعی و حکومتی نمی توان به تعبیر برخی “تخصیص اکثر” دانست.

مصادیق تعزیرات منصوص شرعی:

همانگونه که اشاره شد تعزیرات منصوص شرعی برخلاف تعزیرات عام شرعی، محدود و قابل احصائند و برای شناسایی و احصاء آنها بهترین روش مراجعه به کتب روایی است. البته فقهاء نیز در کتب و تألیفات خود به صورت پراکنده و در فصول و ابواب مختلف به تناسب موضوع با استناد به روایات مرتبط به آنها اشاره نموده اند. امّا تنها فقیهی که به جمع آوری و احصاء این دسته از تعزیرات(منصوص) همت گماشته، فقیه عالیقدر مرحوم علامه مجلسی(ره) است. ایشان در کتاب ارزشمند خود با نام “حدود و قصاص و دیات” این تعزیرات را در ۵۰ قسم برشمرده اند. در اینجا به جهت کمیاب بودن این کتاب و عدم امکان دسترسی به آن برای همگان، تعزیرات احصاء شده از سوی ایشان عیناً از کتاب فوق برای استفادۀ دوستان نقل می شود؛

« فصل سوّم : در بیان انواع تعزیر است … و آن پنجاه قسم است :

اوّل: کسى که در روز ماه مبارک رمضان با زن خود جماع کند اگر زن نیز راضى بوده، هر یک را قضا و کفاره واجب است، و حاکم شرع هر یک را بیست و پنج تازیانه می زنند، و اگر زن را جبر کرده است، مشهور آن است که کفارۀ زن را مرد می دهد، و تازیانۀ زن را نیز بر مرد می زنند، یعنى او را پنجاه تازیانه می زنند. دوّم: کسى که زن آزادى داشته باشد، و کنیزى را بی رخصت او نکاح کند، و دخول کند هشت یک حد زنا می زنند او را، یعنى دوازده تازیانه و نیم، و در روایت کلینى این تعزیر براى کسى وارد شده است: که ذمیۀ کافرى بر سر زن مسلمان بخواهد، و نیم تازیانه آن است، که میان تازیانه را بگیرند و بزنند. و بعضى گفته‌اند: که سستتر و میانه حال بزنند، و اوّل اقوى است. سیّم: دو مرد برهنه را که در زیر یک لحاف بیابند، بنا بر قولى که گذشت. چهارم: مرد و زنى را که برهنه در یک لحاف بیابند، بنا بر مشهور که مذکور شد. پنجم: کسى که به انگشت بکارت دخترى را ببرد، و در حدیث صحیح وارد شده است که او را هشتاد تازیانه می زنند، و مشهور تعزیر است. ششم: کسى که اقرار به زنا یا لواط کمتر از چهار مرتبه بکند. هفتم: کسى که پسرى را ببوسد. هشتم: دو زن بیگانه که ایشان را برهنه در زیر یک لحاف بیابند. نهم: کسى که شخصى را دشنامى دهد که فحش نباشد، و او مستحق اهانت نباشد، یا کنایه بگوید که صریح در فحش نباشد، مثل آن که بگوید که من حرام زاده نیستم. دهم: آن که کسى بزن خود بگوید، که من ترا باکره نیافتم. یازدهم: آن که طفلى یا دیوانه را فحش بگوید. دوازدهم: دو مرد که یک دیگر را هر دو دشنام فحش بگویند، هر دو را تعزیر می کنند. سیزدهم: کافرى که سحر کند. چهاردهم: طفل یا دیوانه که شراب خورند. پانزدهم: کسى که شراب فروشد و حلال نداند. شانزدهم: کسى که به قهر و غلبه مال کسى را بگیرد و بگریزد، مانند طرّادان. هفدهم: کسى که به کاغذهاى ساخته و رسالتهاى دروغ مال مردم را گیرد. هجدهم: کسى که بنک بخورد کسى دهد، یا بیهوش دارد. نوزدهم: کسى که جلق کند، و بدست خود استمناء کند تا منى بیاید. بیستم: کسى که غلام خود را بکشد او را تعزیر می کنند، و کفاره می دهد، و قیمت غلام را نیز تصدّق می کند. بیست و یکم: مسلمانى که کافرى را بکشد که آن کافر در امان باشد. بیست و دوم: کسى که در مجلس شراب به اختیار خود بنشیند. بیست و سیّم: کسى که ماهى بی فلس را بخورد، یا بفروشد، یا سپرز حیوان یا سایر اجزاى حرام حیوان را بخورد. بیست و چهارم: طفل یا دیوانه‌اى که زنا یا لواط کنند. بیست و پنجم: وطى کردن با چهارپایان. بیست و ششم: کسى که زنى را بر عمّه یا خاله اش عقد کند بی رضاى ایشان با علم به حرمت. بیست و هفتم: کسى که زن یا متعه، یا کنیز خود را در حیض، یا نفاس از پیش جماع کند او را بیست و پنج تازیانه می زنند، ربع حد زنا کار. بیست و هشتم: کسى که موى سر زنى را بتراشد، در روایت وارد شده است که او را می زنند، زدنى درد آورنده، و حبس می کنند او را، اگر موى سر زن رویید مهر مثل زن را می گیرند و بزن می دهند، و اگر نروئید دیۀ آن زن را می گیرند و به او می دهند. بیست و نهم: کسى که عبادت واجبى را ترک کند و اصرار نماید. سی ام: کسى که فعل حرامى بکند که حدى بر آن مقرّر نشده، و اصرار نماید ، این دو طایفه را امام علیه السلام، یا نائب او تعزیر می نمایند، به آن چه مصلحت دانند، کمتر از حد شرعى، چنانچه مذکور شد. سى و یکم: در حدیث موثق حضرت صادق علیه السلام مروى است: که مردى آمد به نزد حضرت رسول صلى الله علیه و آله و شکایت کرد که: یا رسول الله من مردى را سؤال کردم و قسم دادم بوجه الله، یعنى بر وى خدا مرا پنج تازیانه زد، حضرت پنج تازیانۀ دیگر بر او زد، و گفت : سؤال کن بوجه لئیم خودت. سى و دوّم: بسند معتبر منقول است که حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه مردى را دید که در مسجد قصه می خواند، او را تازیانه زد، و بیرون کرد و ممکن است که مراد قصّه هاى دروغ بوده باشد. سى و سیّم: در احادیث معتبره وارد شده است که کسى در مسجد الحرام بول یا غائط کند او را کتک سخت مىزنند، و اگر در کعبه بکند او را از حرم بیرون می برند، و گردن می زنند. سى و چهارم: در حدیث معتبر از حضرت صادق علیه السلام منقول است که سود خوار را تعزیر می کنند، اگر بار دیگر بکند، باز تعزیر می کنند، اگر بار دیگر بکند او را می کشند. سى و پنجم: در حدیث معتبر وارد شده است که کسى گوشت حیوان مرده یا خون، یا گوشت خوک بخورد او را تأدیب می کنند، و در مرتبۀ دوم نیز تأدیب می کنند، و در مرتبهء سیم نمی کشند. سى و ششم: در روایتى وارد شده است که حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در مکانى که مردم وضوء می ساختند، آمدند و نشستند که وضو بسازند مردى آمد و خود را بر حضرت زد که افتادند که دستهاى مبارکشان بر زمین آمد، حضرت بر خواستند و وضو را تمام کردند، چون فارغ شدند سه تازیانه بر سر او زدند، و فرمودند: که دیگر با مسلمانان چنین مکن. سى و هفتم: در حدیث معتبر وارد شده است: که کسى که گواهى دروغ بدهد، و نزد امام علیه السلام ثابت شود، تازیانه می زنند او را به قدرى که مصلحت داند و او را بر دور محلات می گردانند، که مردم او را بشناسند، و گواهى او را قبول نکنند. سى و هشتم: بعضى از علماء گفته‌اند: که اگر مردى و پسرى که قرابتى میان ایشان نباشد، در حجرۀ خلوت بیابند، محل تهمت باشند، یا مرد و زن نامحرمى را در یک خانه بیابند، و ریبه و تهمتى باشد، هر دو را تعزیر می کنند. سى و نهم: کسى که با حلیلۀ خود بعد از مرگ او جماع کند او را تعزیر می کنند. چهلم: مرد یا زن آزاد مسلمان اگر غلامى را، یا کنیزى را، یا کافرى را که در امان باشد، یا کودکى را، یا دیوانه‌اى را فحش گوید او را تعزیر می کنند. چهل و یکم: بعضى از فقهاء گفته‌اند: که اگر کسى کورى را، یا لنگى را یا پیسى را، یا صاحب خوره‌اى را به این آفتها سرزنش کند، مثل آن که بگوید: اى کوره، او را تعزیر می کنند. چهل و دوم: اگر کسى کارهائى را که موجب حد است در زمانهاى شریف بکند، مانند شب جمعه، و روز جمعه، و روز عید غدیر، و عید فطر، و عید اضحى، و ماه مبارک رمضان و … یا در مکانهاى شریف، مانند مسجد الحرام، و مسجد رسول صلى الله علیه و آله، و مسجد کوفه … گفته‌اند : با حد تعزیرى ضم می کند حاکم شرع، چنانچه امیر المؤمنین صلوات الله علیه نجاشى شاعر را که در ماه رمضان شراب خورده بود هشتاد تازیانه زد، و شب او را نگاه داشت، و در روز دیگر بیست تازیانه زد، و فرمود: که این بیست تازیانه براى این بود که جرأت کردى بر آشامیدن شراب در ماه مبارک رمضان. چهل و سیّم: روایت معتبرى وارد شده است که هر گاه کافر ذمى مسلمانى را فحش بگوید، و نسبت دهد به زنا او را هشتاد تازیانه براى فحش می زنند، و هشتاد کم یک تازیانه براى حرمت اسلام می زنند، و سرش را می تراشند و در میان اهل دینش می گردانند، تا دیگران چنین کارى نکنند. چهل و چهارم: هرگاه کسى بگوید به گبرى که از خواهر، یا عمه، یا خاله اش بهم رسیده باشد، اى ولد الزنا، او را تعزیر می کنند، زیرا که ایشان این نکاح را صحیح می دانند. چهل و پنجم: از حضرت صادق علیه السلام منقول است که دو کس را آوردند به نزد حضرت امیر المؤمنین علیه السلام که یکى به دیگرى گفته بود اى پسر دیوانه، او در جواب گفته بود، توئى پسر دیوانه، پس امر کرد یکى را که دیگرى را بیست تازیانه بزند، و فرمود: که بدان که او هم خواهد زد، پس تازیانه را به دیگرى داد و فرمود: که تو هم بیست تازیانه بزن او را. چهل و ششم: در چند روایت وارد شده است که حضرت امیر علیه السلام کسى را که هجو مسلمانى می کرد تعزیر می نمود یعنى هجوى که فحش صریح نداشته باشد، و الا مستحق حد می شود. و ایضا از آن حضرت منقول است که اگر کسى به کسى بگوید، لا اب لک، یا لا امّ لک باید که چیزى تصدّق کند، و این دشنامى بوده است میان عرب، یعنى پدر مباد تو را، مادر مباد تو را. چهل و هفتم: بسند صحیح منقول است که در زمان حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه مردى به دیگرى گفت که من به مادر تو محتلم شدم، آن مرد او را به خدمت آن حضرت آورد، و گفت این مرا فحش گفته است، حضرت فرمود: که خواب به منزلۀ سایه است، اگر می خواهى سایه اش را تازیانه بزن، امّا ما او را کتک سخت درد آورنده میزنیم، که دیگر ایذاء مسلمانان نکند، و چنین سخنان بر روى ایشان نگوید، پس فرمود: که او را کتک سختى زدند. چهل و هشتم: در حدیث معتبر منقول است که هر گاه زن شوهر دارى زنا کند و حامله شود و بعد از وضع حمل فرزند خود را بکشد او را صد تازیانه براى کشتن فرزند می زنند، و بعد از آن سنگسارش می کنند، و اگر شوهر نداشته باشد و زنا کند و فرزند را بکشد او را صد تازیانه میزنند براى زنا، و صد تازیانه براى کشتن فرزند. چهل و نهم: در بعضى از روایات وارد شده است که هر گاه مردى زنى را بخواهد و معلوم شود که شوهر داشته است. مرد را حد می زنند، و زن را سنگسار می کنند، و اگر مرد را به نزد امام نیاورند پنج صاع آرد تصدّق می کند، و صاعى یک من تبریزى و چهارده مثقال و ربعى است، و موافق مشهور حد مرد محمول است بر تعزیر هر گاه گمانى داشته باشد و تقصیر در تفحص کرده باشد. پنجاهم: هر گاه آزادى و غلامى شریک شوند در کشتن آزادى و وارث اختیار کشتن آزاد کند امام بنده را تعزیر می کند، پهلوهاى او را به تازیانه می زند. و در روایتى وارد شده است که حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه سه طایفه را حبس می فرمود: اطباى جاهل را، و مکاریان مفلس را، و علماى فاسق را براى حفظ بدن و مال و دین مردم.»(۱)

با دقت در عبارات علامه مجلسی(ره) نکات چندی قابل ذکر بوده که البته قبل از آن لازم است اعلام شود؛ در نقل عبارات علامه مجلسی(ره) از درج پاورقی ها که عموماً ارجاع به روایات و کتب روایی بوده، خودداری شده است؛ نکته اول: سعی علامه بر آن بوده حتی الامکان تمامی تعزیرات منصوص را احصاء نماید امّا بعید نیست بتوان موارد محدود دیگری تعزیر منصوص را با تجسس و تحقیق در روایات بدست آورد که از نظر علامه دور مانده باشد مثلاً روزه خواری در ماه رمضان(۲). نکته دوم: منظور از “فحش” در عبارات علامه قذف کردن بوده است و “حلیله” به زن انسان، اعم از دائم و موقت و آزاد و کنیز اطلاق مى‏‌شود. نکته سوم: قسم سی ام از موارد تعزیر در کلام و بیان علامه ناظر به تعزیر شرعی به معنای عام بوده و به آن اشاره داشته و ۴۹ قسم دیگر بیان تعزیرات منصوص شرعی است.

نقد رویکرد قانونگذار:

با عبور از بحث تمایز و تشخیص تعزیرات منصوص شرعی از غیر آن و تبیین رویکرد قانونگذار در تبصرۀ ۲ مادۀ ۱۱۵ قانون مجازات اسلامی دو انتقاد جدّی بر این رویکرد قانونگذار در استثناء نمودن تعزیرات منصوص شرعی از دیگر تعزیرات در اعمال مقررات تعویق صدور حکم، معافیت از کیفر، تعلیق اجرای مجازات، مرور زمان و … وارد است، ایراد نخست در این باره، عدم تعیین ضابطه از سوی قانونگذار برای تشخیص تعزیرات منصوص شرعی از غیر آن است. بی تردید خلاء این امر تشتت و اختلاف دیدگاه و آراء را در بین حقوقدانان و محاکم بوجود می آورد و این بار هیأت های عمومی دیوان عالی کشور و کمیسیون های ادارۀ حقوقی را درگیر ایجاد وحدت رویه و پاسخگویی در این زمینه می کند و امّا بحث اساسی و انتقادی دیگری که علاوه بر ایراد عدم تعیین ضابطه، مطرح می شود اینکه؛ تا چه اندازه رویکرد قانونگذار در تصویب تبصرۀ مورد نظر و مستثنی نمودن تعزیرات منصوص شرعی از بسیاری مقررات موجود قابل دفاع است؟ و آیا این اقدام دارای مبنای فقهی و شرعی است یا خیر؟

قانونگذار در تبصرۀ ۲ مادۀ ۱۱۵ قانون مجازات اسلامی تعزیرات منصوص شرعی را از شمول بسیاری از مقرراتی که برای مجازاتهای تعزیری در نظر گرفته شده، خارج نموده است و در واقع برخوردی همانند جرایم حدّی با این دسته از جرایم داشته است. هرچند تعداد این دسته از تعزیرات بسیار محدودند امّا واقعیت آن است دقت و کنکاش صاحب این نوشتار در منابع فقهی برای یافتن منطق و مبنای فقهی قابل دفاع برای توجیه این تفکیک و رویکرد تاکنون بی نتیجه بوده است. شاید بتوان تنها علت این اقدام قانونگذار را صِرف تعصب به این دسته از محرمات مستحق تعزیر به دلیل ذکر آنها در روایات رسیده از ائمه اطهار(ع) دانست و الّا وقتی که اصل تعیین یا عدم تعیین تعزیر برای محرمات شرعی از اختیارات حاکم است و کما اینکه برای تعدادی از تعزیرات منصوص شرعی و بسیاری از محرمات شرعی تاکنون در قوانین کیفری بعد از انقلاب جرم انگاری و تعیین کیفر نشده است، به طریق اولی تخفیف، تعلیق و معافیت از این کیفر در اختیار حاکم می باشد و تفکیک و استثناء نمودن بخشی از این تعزیرات با هر عنوان از مقررات وضع شده غیر قابل توجیه و دفاع است.

*صدیقه شریفی،مدرس دانشگاه

پی نوشت:

۱- حدود و قصاص و دیات، العلامه المجلسی، موسسۀ نشر آثار اسلامی، ص ۶۰ الی ۶۷ .

۲- وسائل الشیعه(الاسلامیه)، الحر العاملی، ج ۷، ابواب احکام شهر رمضان، باب دوم، احادیث ۱ و ۲، صص ۱۷۸ و ۱۷۹٫

منبع : رساله حقوق

  • Hassanian
۱۹
فروردين
۹۳

                                             دانلود جزوه جزای عمومی3        

                                            

  • Hassanian
۱۹
فروردين
۹۳

                                                       

  • Hassanian
۱۷
فروردين
۹۳
  • دانلود نکات مواد ۵۶ تا ۶۳ قانون مجازات جدید

  • Hassanian